چاه ذقن. چاه زنخدان. چاه غبغب. (آنندراج). گودی چانه. (ناظم الاطباء). چاه ذقن و چاه زنخدان. (فرهنگ نظام). گوی که بر زنخ باشد. گودی در زنخ: در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد. حافظ. رجوع به چاه ذقن و چاه زنخدان و چاه غبغب شود
چاه ذقن. چاه زنخدان. چاه غبغب. (آنندراج). گودی چانه. (ناظم الاطباء). چاه ذقن و چاه زنخدان. (فرهنگ نظام). گوی که بر زنخ باشد. گودی در زنخ: در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد. حافظ. رجوع به چاه ذقن و چاه زنخدان و چاه غبغب شود
هنرمند. باهنر. دارای هنر: اگر بی هنران خدمت اسلاف را وسیلت سعادت سازند خلل بکارها راه یابد و اهل هنر ضایع مانند. (کلیله و دمنه) ، سخت در اندوه دراندازنده. (غیاث اللغات) (آنندراج). اهم. (ناظم الاطباء)
هنرمند. باهنر. دارای هنر: اگر بی هنران خدمت اسلاف را وسیلت سعادت سازند خلل بکارها راه یابد و اهل هنر ضایع مانند. (کلیله و دمنه) ، سخت در اندوه دراندازنده. (غیاث اللغات) (آنندراج). اَهَم. (ناظم الاطباء)
آنکه دهل زند. آنکه دهل نوازد. دهل نواز. طبال. (یادداشت مؤلف). طبال و دف زن و کسی که طبل می نوازد. (ناظم الاطباء) : دهل زن چو شد بر دهل خشمناک برآورد فریاد ازآب و خاک. نظامی. کهن شده ست به غزنین فکنده در میدان دهل زنند بر او خود دهل زنان بر در. عنصری. خروس غنوده فروکوفت بال دهل زن بزد بر تبیره دوال. نظامی. دهل زن چو زد بر دهل داغ چرم هوای شب سرد را کرد گرم. نظامی. خوشا هوشیاران فرخنده بخت که پیش از دهل زن ببندند رخت. (بوستان). که ناگه دهل زن فروکوفت کوس بخواند از فضای برهمن خروس. (بوستان). دهل زن گو دو نوبت زن بشارت که دوشم قدر بود امروز نوروز. سعدی
آنکه دهل زند. آنکه دهل نوازد. دهل نواز. طبال. (یادداشت مؤلف). طبال و دف زن و کسی که طبل می نوازد. (ناظم الاطباء) : دهل زن چو شد بر دهل خشمناک برآورد فریاد ازآب و خاک. نظامی. کهن شده ست به غزنین فکنده در میدان دهل زنند بر او خود دهل زنان بر در. عنصری. خروس غنوده فروکوفت بال دهل زن بزد بر تبیره دوال. نظامی. دهل زن چو زد بر دهل داغ چرم هوای شب سرد را کرد گرم. نظامی. خوشا هوشیاران فرخنده بخت که پیش از دهل زن ببندند رخت. (بوستان). که ناگه دهل زن فروکوفت کوس بخواند از فضای برهمن خروس. (بوستان). دهل زن گو دو نوبت زن بشارت که دوشم قدر بود امروز نوروز. سعدی